p42 last~

از زبان جی:
هر کاری کردم جواب نداد(منظورش کوکه ها)
دیگه داشتم دیوونه میصدم که حرف دیشبش یادم اوفتاد
فلش بگ:
کوک جیرال
جی:هوم
کوک:قبل اینکه بخوابی میخواستم بگم که
جی:هوم
کوک:من‌فردا میرم
جی:کوک
کوک:وایسا...الان من مستم‌مهم نیس بهم‌بگی دوسم‌داری چون وقتی هوشیار شدم همه چی از ..از یادم‌میره جیرال بهم‌نگی اگه دوسم‌داری میرم...
جی:اهه کوک خوابم‌میاد مسخره بازی‌درنیار
کوک:جدی ام
جی:سسس بخواب
پایان فلش بگ:
جی:
واییی مسخره نبوده ساعت..ساعت ۸ شبه حتما تو فرودگاهه با بدو رفتم‌سوار ماشینم شدم و روندم سمت فرودگاه هر جارو گشتم نبوددد واییی نکنه..هق ..هق رفته
نبوددد
داشتم همینجوری گریه میکردم‌که دیدم اسم و فامیلش رو خوندن یعنی...نرفته
رفته سمت یه خانم(همون نمیدونم بلیط میده فلان ها)
جی:خانم میدونین جئون جونگ کوک تو کدوم هواپیما میره
خانم:اون اقا اونطرف وایستادن نگاش کنین
جی:عا..هق..اره
جی:
با بدو رفتم پشتش و صداش زدم برگشت سمتم
کوک:
برگشتم سمتش که با دو منو بغل کرد اشکام کمی داشتن میومدن زور میدادم نگهشون دارم
کوک:من من معذرت میخوام جیرال حیلی معذرت میخوام...هق
جی:نه مشکلی نیس کوک
کوک:حالا چرا اومدی؟برا خودافضی یا برا اینکه بگی چقدر استاد خوبی بودم؟
جی:(لبخند)نه
کوک:پس چی
جی:بیا نزدیک بگم
کوک:هوم
کوک:
رفتم نزدیکش که منو بوسید تو شکه بودم بعد اینکه به خودم اومدم‌ تز کمرش گرفتم‌و کشیدم سمت خودم که صدای صدای هورا و جیغ و فلان شنیدیم از هم جدا شدیم
شوگا:مبارککککک
جین:مبارککککک
تهیونگ و جیمین:مبارک و ببخشید(خنده)
کوک:(خنده)
میزی:مبارک باشه ..امیدوارم یه ابجی یا داداشی بدین
هری:من اولن‌معذرت میخوام و مبارک باشه برا دوتاتون
کوک:مرسی
جی:خیلی ممنون بچه ها
جی:
اخرش مدادم رو گذاشتم‌رو میزم و هیونارا (دخترش)رو بردم‌سمت اشپز خونه تا غذا بدم
کوک:من اومدممممم
جی:خوش اومدییی

داستان ما به اخر رسید کلاغمون به خونش نرسید(کلاغ:اسکولا به خدا من تو خونمم😐👌 ادمین:اهم...)
مرسی به خاطر همه حمایتا میرم رو فیک‌جدید کار کنم امید وارم از این فیک خوشتون اومده باشه♡دوستون دارم یه دنیاااااااا💋💋
دیدگاه ها (۸۰)

اینم از این فیکمون

سلاااامممممم

p41

فقط دندونا😂😂😐

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط